ارایشگاه جدید :)

سلام به همه! ظهرتون بخیر عزیزای من. خوبید؟ خوش میگذره؟

من حسابی از اول هفته وقت کشی کردم و دیگه امروز مجبور شدم چهار نعل کار کنم! گفته بودم که باید این هفته کارهای عقب افتاده ی سال قبل رو انجام بدم که از اول هفته ی آینده درگیر کارهای مالی میشم به شدت. برای همین امروز که از 8 صبح نشستم تا همین الان یعنی ساعت 2 یه سره کار کردم. خدا رو شکر بیشترش انجام شد و یه کمی هم میمونه واسه فردا اونم بخاطر سیستم و برنامه ای که کار میکنیم چون دارن سیستم رو آپدیت میکنن و بک آپ میگیرن دیگه نمیشه با نرم افزارمون کار کنیم. منم دیدم تا یه فرصتی هست و نیومدن سر وقت کامپیوتر من یه چند خطی براتون بنویسم. 

اول از همه از سرمه جونم تشکر کنم بابت آدرسی که داد. همون دوشنبه عصری رفتم برای ترمیم ناخنم. البته هنوز فرصت بود اما ناخن سبابه م گیر کرد به کشوی میزم و یکمی کج شد واسه همین زود رفتم که هم درستش کنه و هم یه لاک و طرح خوشگل بزنه برام.

همش یاد سرمه بودم که اگه اونجا بود کلی میشد با هم مردم شناسی کنیم به قول خودش! یعنی اونقدر سوژه های زیادی واسه سرگرمی وجود داشت که باورتون نمیشه! آرایشگاه نزدیک شرکت بود و زود رسیدم. توش اما غلغله بود. تقریبا می تونم بگم 90 درصد مشتری ها برای کار ناخن اونجا بودن. یعنی 9-8 نفر فقط کار ناخن میکردن. هی میرفتم پشت یه میز یکی یه کاری انجام میداد  بعد یه چای بهم میدادن دوباره صدام میکردن سر یه میز دیگه واسه یه کار دیگه. همشون هم خوش اخلاق بودن. از همه بیشتر از اونی که طرح مینداخت روی ناخن خوشم اومد که اسمش گل ناز بود. گیر داده بود به اسمم که معنیش چیه و کی برام انتخاب کرده و ... از اون طرف هم هر کی به من میرسید ازم می پرسید کی شما رو معرفی کرده! خوب میدونستم سرمه اسم وبلاگی و مجازیه دوستمه و اسم اصلیش رو نمیدونستم واسه همین گفتم سرمه. حالا گیر داده بودن فامیلیش چیه! داستانی داشتم خلاصه!

از ساعت 5:30 تا 7:30 اونجا بودم. از کارشون خیلی خوشم اومد. ناخنم خیلی قشنگ شده. همین جا از سرمه جونم یه تشکر ویژه میکنم! مرسییییییییییییییی عزیزم  

قرار بود پارسا بره خونه و طناز رو از مهد بگیره. ساعت 6 زنگ زد که نورا میشه یکمی سریعتر برگردی؟ آخه با دوقلوها میخوایم بریم فوتبال. لازمه بگم که چقدر کولی بازی درآوردم؟!!! هی غر زدم و اونم هی معذرت خواهی و توضیح. درسته که هیچ قولی بهش ندادم اما همه ی زورم رو زدم که به موقع برسم. دیگه آخرهاش استرس گرفته بودم. کارم که تموم شد گفتم زنگ زدن برام به آژانس. اونقدر عجله داشتم و اونجا هم شلوغ پلوغ بود که پول نداده اومدم بیرون! اونا هم انگار حواسشون نبود و هیچ کس متوجه نشد. وقتی رسیدم خونه تازه فهمیدم که کارت نکشیدم و پول ندادم. هر چی تلفن زدم کسی جواب نداد. {فردا صبحش زنگ زدم و جریان رو گفتم. بنده ی خدا مهسا (همونی که مسئول کاشت ناخن بود تو سالن) کلی تشکر کرد و گفت عیبی نداره، دفعه ی بعد که اومدی با هم یه جا حساب میکنم. خیلی خوشم اومد از این حرکتش. این یعنی نهایت احترام و اعتماد. ممکنه من دیگه نرم اونجا. 50-40 تومن شاید پول زیادی نباشه اما تو این زمانه یه همچین حرکتی خیلی بعید بود. ازش تشکر کردم با یه عالمه عذرخواهی و گفتم چهارشنبه عصر که میخوام برم دانشگاه سر راه میرم و پول رو میدم}.

به موقع یعنی همون 8 که پارسا دلش میخواست رسیدم خونه. دوقلوها تو پارکینگ بودن. سلام و علیک کردم و پریدم بالا. اونا هم رفتن فوتبال. خیلی خسته بودم. چای ریختم و بساط شام رو  چیدم بیرون. یه ذره با جوجم بازی کردم و بعد دو تایی رفتیم تو آشپزخونه و برای شام یه جور خوراک مرغ پختم با کلی مخلفات. برنج هم دم کردم و سالاد هم درست کردم. فکر میکردم دوقلوها هم شام میان خونه ی ما واسه همین زیاد درست کردم. بعد میوه آوردم و با طناز کف خونه ولو شدیم و تی وی دیدیم و میوه خوردیم. بعدش هم با لب تاپ براش سی دی موسیقی و شعر زبان گذاشتم و کلی تفریح کردیم.

ساعت 10:30 زنگ زدم که پارسا گفت دم خونه ست. بهش گفتم برام نون تست بخر. آخه الهام برگشته و بساط صبحانه خوردنمون بازم به راه شده! منتها دیگه رژیمی برگزار میکنیم که مثلا یه ذره لاغر بشیم!

وقتی رسید دیدم تنهاست. گفتم بچه ها کوشن؟ گفت رسوندمشون خونه شون دیگه. آه از نهادم دراومد. دید یه عالمه غذا پختم و ظرف چیدم و ... خیلی ناراحت شد. گفت کاش میگفتی من به اصرار هم که شده میاوردمشون. بعد بلافاصله زنگ زد به محمد. قطع که کرد گفت براشون بریز ببریم دم خونه. منم چون به نیت اونا درست کرده بودم کلی ذوق کردم و پا شدم غذا کشیدم تو ظرف و یه مانتو انداختم تنم و جوجه رو زدم زیر بغلم و یا علی! رفتیم دم خونه ی مامانم. 

رسیدیم مامان و بابا خواب بودن. بی سر و صدا رفتیم بالا و پارسا و طناز و دوقلوها نشستن به شام خوردن. محمد هی مسخره بازی درمیاورد و هر 5 دقیقه یه بار میگفت خدایا شکرت! خدایا این حال خوش رو از ما نگیر! بالاخره تصادف دو سال پیش داره تأثیرش رو روی مخ آبجی نشون میده! بالاخره داره غذا می پزه! بالاخره داره مهربون میشه! و ....

بعد سریع برگشتیم خونه و مسواک و لالا.

دیروز هم از صبح مشغول کار و حرف و غیبت و خنده با الهام بودم. یعنی سر هر چیز چرتی یه ساعت می خندیدیم. بعدش با اینکه ده متر هم با همدیگه فاصله نداریم هی بهم زنگ میزدیم واسه هر کار کوچیک یا هر حرف ساده ای . بعضی وقتا هم تو وایبر پیغام میدادیم! رسما خل شده بودیم!!!

عصر دیروز پارسا اومد دنبالم و سریع گازش رو گرفتیم به سمت خونه. من یکی از لباس فرمهام رو بردم که بدم خشکشویی. تو حیاط و دم در شرکت کاور لباسم گیر کرد به قفل در و پاره شد. یهو لباسها ولو شدن رو زمین. اومدم دولا بشم برشون دارم که یه صدایی اومد و دیدم ای داد بیداد! کنار مانتوم هم گیر کرده به آهنی که کنار قفل در جوش دادن و اونم به اندازه ی تقریبا بیست سانت پاره شده! یعنی الهام که دیگه رو زمین ولو بود از خنده. زودی رفتیم دم در و پیش پارسا. به شوخی الهام به پارسا میگه تا این مثل پلنگ صورتی کل لباسش رو نشکافته ببریدش خونه! (اومدم خونه دیدم مانتویی که تنم بود و پاره شد بد جوریه اوضاعش یعنی درز و اینا نیست و رسما داغون شده! مانتوی نازنینم به زباله دان تاریخ پیوست! کلی براش غصه خوردم دیشب!)

بعدش رفتیم خونه. تو راه روی موتور هی با پارسا حرف زدیم. به سرش زده با علی یه بیزینسی بکنه اونم از نوع ساخت و ساز. میگفت ما سرمایه میدیم بهش بقیه کارهاش و یه بخشی از سرمایه گذاری با علی. کشتم خودم رو  که منصرفش کنم. البته اونم خیلی مصر نبود اما بدش نمیومد. امیدوارم بی خیال این همکاری و مشارکت بشه. اصلا حوصله ی این داستانها رو ندارم و نمیخوام هیچ وقت دیگه ای با علی روبرو بشم.

رسیدیم خونه من طناز رو از مهد گرفتم و نیم ساعت اسکول شدم تا خانوم تو حیاط مهد تاب بازی و سرسره بازی کنه. بعد اومدم یه چای خوردم و در جا روی مبل غش کردم. یهو بیدار شدم دیدم ساعت 8:30 شده. از جا پریدم و هی غر زدم که چرا بیدارم نکردی. پارسا هم میگفت دلم نیومد.

سریع لباس پوشیدم و صندلی های اپن که مال نیما بود گذاشتیم تو ماشین و زدیم بیرون. من یه لیوان کاپوچینوی داغ هم برداشتم و تو راه خوردم و مدیونید اگه فکر کنید یه ذره ریختم روی خودم یا تو ماشین! فقط موقع پیاده شدن کل زندگیم نوچ شده بود!

صندلی ها رو دادیم. نیما تازه از خواب بیدار شده بود اما رویا هنوز خواب بود. عسل هم داشت تکالیف مدرسه ش رو انجام میداد. طناز هی گریه کرد مجبور شدیم بذاریمش اونجا بمونه تا ما بریم به کارهامون برسیم.

اول لباس فرم من رو دادیم خشکشویی و لباسهای پارسا رو گرفتیم. بعد رفتیم خیاطی شلوار جدیدم رو که داده بودم قدش کوتاه بشه بگیریم که بسته بود. اون یکی خشکشویی که پتو داده بودم هم بسته بود. دست از پا درازتر رفتیم خونه ی مامانم تا کارت پایان خدمت هوشمند پارسا که به آدرس اونا ارسال شده بود رو بگیریم. دوباره برگشتیم و طناز رو گرفتیم و سر راه پارسا شام گرفت و رفتیم خونه. اونا شام  خوردن و منم یه ذره جمع و جور کردم. ساعت 10 نشستم پای کامنتها. وسطهاش یهو لب تاپ قاطی کرد. بعد از یه ربع کلنجار رفتن و حرص خوردن تازه درست شده بود که از آسیا تک پیغام اومد که حجم نتمون تموم شده! یعنی قاطی کرده بودما. اونقدر غر زدم سر پارسا که در جا اومد و سریع تمدیدش کرد و حجم گرفت. همین کارها کلی وقتمو تلف  کرد. دوباره نشستم سر کامنتها. تا ساعت 1 صبح مشغول بودم. ایمیل ها هم هی ارور میداد. همه ی اونایی که باید ایمیل میفرستادم براشون رو روی کاغذ نوشتم و امروز از شرکت دوباره رمز رو براشون میل کردم.

طناز هم روی پام خوابیده بود تمام وقت. تا میذاشتمش زمین گریه میکرد. یعنی ساعت 1 که بلند شدم احساس میکردم از کمر به پائین فلج شدم!

مسواک زدم و رفتم بخوابم اما تا یکمی چشمم گرم میشد طناز گریه میکرد و مجبور میشدم بلند بشم. اینجوری شد که صبح خواب موندم و دیر رسیدم.

امروز با لباس فرم قبلیم اومدم (همونی که خودم واسه شرکت حاجی بیشرف خریده بودم). چون عصری دانشگاه کلاس دارم و دیگه مجالی برای لباس عوض کردن نبود.

فردا میخوام طناز رو بیارم با خودم شرکت البته دلیل خاصی نداره و فقط هوس کردم پیشم باشه، شاید هم تا شب نظرم عوض بشه اما برنامه م اینه که ماشین بیارم و ظهر با طناز برم خونه ی مامانم و ساعت 3 هم برم دانشگاه و طناز اونجا بمونه. حالا ببینم خدا چی میخواد.

خوب اینم یه پست همین جوری! 

آهان دو تا مطلب بگم، اول اینکه قزی جون چرا وبلاگت اینجوری شده؟ فقط واسه من اینجوریه یا برای همه؟! صفحه ت که باز میشه فقط یه رنگ صورتی معلومه و یه پنجره که میگه رمز رو وارد کنید. بعدش هم به هیچ صراطی مستقیم نیست این پنجرهه! حتی دو دفعه مجبور شدم سیستمم رو ریست کنم. با گوشی هم همین وضعیته فقط احتیاج به ریست نمیشه اما صفحه ی وبلاگت رو هم باز نمیکنه.

دوم اینکه من این چند روز هر چی سعی کردم برای بچه ها کامنت بذارم هی اون کد امنیتی رو نشون نمیده و کلا اون چند تا کامنتی هم که گذاشتم با یه مصیبتی بود!

سوم اینکه من به همه ی آدرس ایمیل هایی که رمز خواسته بودن فرستادم. چک کنید ببینید رسیده یا نه. فقط یه دوستی با آدرس aramclinic هر کاری کردم همش ایمیلش fail شد. نمیدونم چرا.

خوب من دیگه برم. 

دوستتون دارم

فعلا بای بای

نظرات 38 + ارسال نظر
مهناز پنج‌شنبه 28 فروردین 1393 ساعت 03:08

سلام نورا جون
من چندوقتیه وبتو میخونم اما خاموش دلم آب شد بس که همه از دخترت تعریف کردن
خب منم دوست دارم ببینمش میشه به منم رمز بدی
وبلاگ منم در آینده ای نزدیک راه اندازی میشه

سلام مهناز جون
ای جان! همه لطف دارن
چشم برات میفرستم گلم
ایشالا! منتظرم

هدیه یکشنبه 24 فروردین 1393 ساعت 10:50

سلام نوراااااا جون به من رمز ندادین؟

سلام عزیزم. به خدا فرستادم واسه همه. اما چشم بازم برات میفرستم

ماهک شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 10:30

برام خیلی خوشاینده که تو یه روز این قدر فعالیت دارید و به همه کارا میرسید. همیشه خوش باشید.

عزیزمی! لطف داری گلم

نوشین شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 07:56

سلام نورا جان من هنوز ایمیل رمز از شما دریافت نکرده ام.

سلام گلم
فرستادم اما اگه نرسیده بازم الان میفرستم

هانیتا شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 00:32

noora jooni ramz please..
dashtama. mailam hak shood.. dg dastrasi nddarm besh.. mc khanoomi

برات ایمیل کردم گلم

سارا شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 00:21

راستی نورا جان به من رمز داده بودی اما هرچی میزنم میگه اشتباه است مگه رمزت همون رمز معروف 4 رقمی که با دست هم ارتباطی داشت نیست؟

گلم برات بازم ایمیل کردم.
نه اون نیست عزیزم

سارا شنبه 23 فروردین 1393 ساعت 00:19

سلام نورا جان خوبی؟
سال نو مبارک . چند وقتی بود که دور از نت و دنیای مجازی بودم خوشحالم که همچنان با شور و اشتیاق به نوشتن ادامه میدی امیدوارم که امسال هم پر از موفقیت و البته تندرستی برات باشه. راستش بارداری دیگه برام رمقی نذاشته خیلی سخته .

سلام گلم
سال نوی تو هم مبارک
ای جونم! به سلامتی ایشالا. کی فینگیل به دنیا میاد ایشالا!؟

مهدیس جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 22:47 http://meslemaah.persianblog.ir

خوبی نورای عزیز؟طناز ناز و ملوس خوبه؟

ممنون گلم. خوبه سلام میرسونه

لیلا جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 22:21

سلام،نورا جونم میشه اسم یه ادکلن خوشبو رو بهم بگی با قیمتش؟ میخوام بخرم از اونجایی که خوش سلیقه ای دوست دارم از نظرت استفاده کنم،مرسی دوست جونم

سلام گلم
من خودم به شخصه عاشق عطر نینا ریچی هستم. شبیه یه سیب قرمز رنگه با در نقره ای. من فکر کنم حدود 400 تومن خریدم

yalda mamani nafas جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 21:27

slm noora jon khobi sale no mobarak manam nakhan kashtam felan ke raziam faghat gahi nafas aziat mikone. raftam kami kotahe6 kardam

سلام یلدا جووووووووووونم. خوبی؟
مبارکت باشه عزیزم.
آره منم یه وقتایی به مشکل میخورم اما خوب به داشتنش می ارزه!

maryam جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 18:37

سلام نورا خانم
ایمیل رمزت برای من نیونده - متشکرم

سلام گلم
فرستادم اما اگه نرسیده بازم ایمیل میکنم عزیزم

فرناز جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 18:10

سلام عزیز دلم راستیً نورا جون اون ارایشکاه وارونا نیست تو جردن؟!! ج

سلام گلم
چرا همونه عزیزم. مشتریش هستی؟!

نسرین جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 12:21

یه چیز دیگه نورا قبل عید بهم راهنماییی دادی یادته؟ هنوز مشکلم حل نشد کار به دعواهای طولانی کشیده شده جوری که تا بهم بگه نخود کشمش هار میشم هر چی دهنم بیاد بارش میکنم اصلا نمیتونم خودمو کنترل کنم اعصابم داغونه

نسرین جونم! بهت حق میدم اما گلم سعی کن به خودت مسلط باشی و بخاطر عصبانی شدنت بازی برده ت رو نبازی! به فکر آرامشت باش و زیاد سخت نگیر. به نظرم مشکل تو فقط یه سوء تفاهمه عزیزم

نسرین جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 12:18

سلام عزیزم
رمز به دستم رسید ممنونم
خیلی خوبه که که با حوصله میشینی واسه همه رمز میفرستی این یعنی احترام به خواننده های وبلاگت
نورپردازی سقف خونه ات رو دوس داشتم زیبا بود!

سلام گلم
خدا رو شکر
خوب چون دوستتون دارم!
ممنون. سلیقه ی همسر جانمه!

غریبه جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 11:36 http://mano-khodamm.blogfa.com

سلام آره گلم وب قزی جون برا منم همینطوریه باز نمیشه

سلام.
فاخته جون زحمت کشید و اومد برام کامنت گذاشت و توضیح داد

رها جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 05:42

سلام آبجی جونم خوبی ؟ فکر کنم و درس و دانشگاه رو این یه هفته پیچوندی آبجی معلومه هنوز از حال و هوای سفر و تعطیلات بیرون نیومدی چرا درس نمیخونی
طرح جدید واسه ناخن هم مبارکت باشه

سلام گلم
نه بابا! نامردها همه ی کلاسها رو تشکیل دادن!
سعی میکنم بخونم!
مرسییییییییییییییییی

آترین جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 01:15

سلام نورا جون عزیزم من هنوز رمزتو ندارم

سلام گلم
فرستادم دوباره عزیز دلم

fatemeh جمعه 22 فروردین 1393 ساعت 00:40

سلام عزیزم من تازه دیروز اتفاقی با وبت اشنا شدم ولی اینقدر قلمت قشنگ بود که تا الان همه پستات خوندم به جز اونا که رمز داشت امیدوارم همیشه تو زندگیت موفق و شاد باشی اگه دوست داشتی رمزت برام ایمیل کن

سلام گلم. خوش اومدی
ممنون نظر لطفته
برات ایمیل کردم عزیزم

فاطمه پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 20:37 http://www.bi-jan.blogfa.com

سلام نورا جان
نمیدونم چرا قبلا پست عکسهاتو ندیده بودم فکر کنم چون اخیرا با گوشی میخوندم... وای نورا جون گرچه همه عکسها نبود اما همینها که دیدم فوق الهاده به دلم نشست من که عاشق مبل و کاغذ دیواریت شدم خیلی آرامش بخشن طرح کاغذ یه جور خاصیه خیلی شیکه ... یه سوال نورهای رنگی که کنار اشپزخونه ست لیزره؟ خیلی برام جالبه تا حالا ندیده بودم میشه در موردش بگی... با ارزوی خوشبختی برای تو نازنینم

سلام فاطمه جان
از بس که عین موتور هی فرت و فرت پست پشت سر هم گذاشتم!
ممنون عزیزم نظر لطفته. بازم فرصت بشه میذارم براتون
نور لیزری ندارم تو خونه عزیزم اما هالوژنها از یه نوع خاص هستن که طیف رنگی و بازتابی هستن

امینه پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 19:13

سلام نورا جان خوبی عزیزم خیلی وقته چیزی اینجا برات نداشتم فقط خواستم بگم هستم همیشه سر میزنم وکلی با نوشتهات حال میکنم دوست دارم عاشقتم میدانی که من 2 تا جوجه دارم و پرستار هم هستم

سلام گلم.
مرسی که کنارمی
خدا نگهشون داره برات عزیزم. چه شغل سختی هم داری، جدا خدا قوت!

دنیا پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 13:36

نورا جونم باز سلام
یادم رفت بنویسم راستی امان از تو با این سوتی ت یعنی تجسم کردم قیافه. دادشتو مهماندار رو مردم ازخنده حالا هر وقت از این توتون های خاص استفاده کنی کلی خاطرست نمیشه هم که استفاده نکرد حیفه این همه هزینه کردی و کلی خجالت. هم تازه کشیدی
راستی قیافه رویا چطور بود وقتی رقاص عربی داشت دلبری میکرد واسه اقا نیما؟ احتمالا اونم خیلی دیدنی بوده قیافشا
خب دوست پر انرژی برم باز. اگه تومرورمطالب. دوباره چیزی به ذهنم اومد میام مینویسم
بازم کلی بوس و بغل و قلب واسه تو و طناز گل خاله

سلام به روی ماهت
وای که چه گندی زدم دنیا! پیش داداشم آبرو ندارم الان!
آخه مشکل اینجاست که اصلا به کارم نمیان!
اگه میدیدیش می ترکیدی از خنده! کلا کبود شده بود از عصبانیت!
مرسییییییییییییییییییییییییی

دنیا پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 13:24

سلام دوستم خوبی؟ طناز گلم خوبه
دوستم. این روزا وبلاگت خیلی همدم خوبیه واسم اخه پام تو عید شمال پیچ خورده و من اهمیتی ندادم اما دوروزه الان که تو اتله و منم مرخصی استعلاجی دارم و توخونه همش خوابیدم اگه وبلاگت نبودا از بی حوصلگی میمردم واقعا هروز میام اینجا و مطالبت رو می خونم
راستی دوستم از کار ارایشگاه جدید راضی بودی؟اگه اره که لطفا ادرس بده چون منم محل کارم جردن برم اخه اون کسی که واسه ناخون میرفتم پیشش داره میره از ایران منم یه ارایشگاه تو جردن میرم که البته کار. کوتاهی مو و ابروشم خیلی دوست دارم ولی یه ارابشگاه کوچیکه
طناز. گل من رو بردی سرکار؟ کاش منم اونجا بودم قرار میذاشتم خوشکل رو ازنزدیک میدیدم و میچلوندمش حسابی حیف که فعلا خونه زندانیم
خب دیگه تند تند بیا بنویس دوستم مواظب خودت باش
راستی خدا روشکر که سفرها باوجود حرکات خاص رویا بازم خوب بوده و دست اقا نادر هم درد نکنه کهواقعا سنگ تموم گذاشته واستون
امیدوارم که همیشه خواهر ها و برادر ها زیر سایه مامان و بابای گل پشت هم و کنار هم باشین و شاد و سلا مت با خانواده ها تون
غلط اگه دارم ببخشید چون با موبایلم و تایپش سخته
کلی ماچ و قلب واسه تو دوست گل و طناز خوشکله خاله

سلام عزیزم
ای داد بیداد! چرا؟ ایشالا که زودی خوب میشه.
من که خیلی راضی بودم. البته من واسه ناخن رفتم و بقیه ی کارهاش نمیدونم چطوریه. ناخنش عالی بود.
اسمش وارونا ست. تو خیابون سعیدی تو جردن. تو نت بزنی شماره و آدرس دقیقش رو میده بهت.
بازم میارمش. بهت خبر میدم
چشم
خدا رو شکر
سلامت باشی تو هم همینطور
مرسی از وقتی که گذاشتی گلم

گلاره پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 10:17

خدایا در سال جدید ، مانتوهای ما را حفظ بفرما!!!!
و این بود نتیجۀ اخلاقی ای پست

الهی امین!!!!!!!!!!!!!!!!

سینا پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 10:08

سلام دوست خوبم
خسته نباشی از کارهای روزانه و بدوبدو همیشگی . دوتا سوال دارم . خانمم زیاد اهل رنگ کردن مو نیست و یکی از دلایلش ممانعت خودم بخاطر ترس از سوختن و حالت مصنوعی و پلاستیکی شدن موهاش بدلیل استفاده از رنگ مو و مواد شیمیاییه .
1) بنظرت اگه موهاش رو رنگ کنه چنین حالتی پیش میاد یا این مال زمانهای قدیم بوده و الان راه حلی براش هست ؟
2) بعد از یه مدتی با رویش موی تازه ، موها حالت دو رنگ پیدا کرده و کمی ناجور میشه . برای حل این مشکل بغیر از رنگ کردن مجدد ، راهی هست ؟
ممنون گلم

سلام سینا جان
ممنون. تو هم همینطور
اگه از رنگ با مارک خوب استفاده کنه قطعا موهاش آسیب زیادی نمی بینه ضمن اینکه ماسک مو و ... هم هست که مو رو سالم و سرحال نگه میداره. معمولا دکلره که برای مش یا رنگهای خیلی روشن و بلوند به مو میزنن مو رو می سوزونه ولی رنگ نه.
برای مورد دوم متأسفانه راهکاری نیست جز همونی که گفتی یعنی رنگ کردن ریشه ها تا مو یه دست بشه اما اگه مو زیاد روشن نشده باشه این تفاوت رنگ زشت نمیشه و حتی گاهی قشنگ هم میشه

قدح به دست پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 08:43

آ خخخخخخخخخخ(با لهجه ارسطو) این چه کاری بود کردی قزی؟!؟! آ خخخخخخخخخخ...

دیدی! یعنی رسما پدرم دراومد با اون گیر کد وبلاگش!

masoud پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 01:51

سلام نورا خانوم رمزو هنوز برا من نفرستادید لطفا بفرستید

سلام گلم
فرستادم به خدا! نرسیده؟! بازم میفرستم

سرمه پنج‌شنبه 21 فروردین 1393 ساعت 00:28 http://khateratezendegiman.persianblog.ir/

سلام عزیزززم، خدا رو شکر ک رفتی و خوش ت اومده..

سلام گلم
دستت درد نکنه. خیلی خوب بود

اسمان چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 22:40

سلام عزیزم،من چند وقتی هست که وبلاگتو میخونم اما چون با گوشی وصل میشم برام سخته نظر دادن،اما این چند وقته اینقدر قشنگ نوشتی که گفتم حتما باید برات نظر بزارم،عزیزم خیلی زیبا و رسا مینویسی مدیونی اگر فکر کنی الکی دارم تعریف می کنم،با اینکه ندیدمت و شاید هم هرگز نبینمت احساس صمیمیت باهات می کنم،نمیدونم شاید بخاطر این باشه که همه چیز و بی شیله و پیله مینویسی،اهان راستی چندبار سعی کردم که نظرم تائید بشه اما نشد خدا کنه این دفعه بشه

سلام گلم. مرسی از همراهیت.
نظر لطفته. خوشحالم این رو میشنوم

بهاررر چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 18:37

مرسی نورا جونم که اینقدر مهربونی و به فکر مایی که تمام ماجراهای سفر رو با اینکه خیلی زیاد بود تایپ کردی
حیف که تهران و گرنه یکی از بهترین و عزیزترین دوستای غیر مجازیم میشدی

خواهش میکنم گلم
تو هر جا که باشی دوست خوب و عزیز منی

مریم از شاهین شهر چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 18:17

سلام عزیزم با تاخیر سال نو رو بهت تبریک می گم امیدوارم سال خوبی رو پیش رو داشته باشی چند وقتی دست رسی به نت نداشتم تازه همه خاطرات فروردین رو خوندم خوشحالم که تعطیلات خوبی داشتی و بهت خوش گذشته من که سال خوبی رو شروع نکردم چون خواهرم تو مسیر مسافرت با یه بچه تصادف می کنه وبچه مرد شوهر خواهرم پشت فرمون بوده دیگه تمام تعطیلات ناراحت بودیم ودر گیر قضیه حال روحی خواهرم و شوهرش خیلی بده ولی برای تو خوشحالم امیدوارم هر روز موفق تر از رو پیش باشی مخصوصاتحصیلات تا فامیل شوهر خوشحال تر بشن

سلام گلم
تو هم همینطور
ممنون از وقتی که گذاشتی عزیزم

ای وای!!! راست میگی؟!! خیلی ناراحت شدم. چقدر وحشتناک. خدا به پدر و مادر اون بچه صبر بده و ایشالا به زودی زود مشکل شوهر خواهرت هم حل بشه

دلا چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 16:55 http://dellaandchili.blogfa.com

سلام و سال نو مبارک. من خیلی وقت نیست که میخونمت تازه با وبت آشنا شدم. دوست داشتم عکسات ببینم. البته اکه خودت مایل باشی. ممنون میشم رمز رو برام.بفرستی

سلام. ممنون عزیزم
برات ایمیل کردم.
راستی خوش اومدی!

فاطمه چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 16:53

نورایی ناز نوشته هاتو می پسندم م م م م:بوس

عزیزمیییییییییییییییییییی

سها چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 16:52

اره ادرس وبلاگ فاخته برا منم همین شکل شده ووقتی باز میکنم دیگه به هیچ عنوان بسته نمیشه ومجبورم سیستم رو کلا ببندم

مجبور شدم چند بار سیستم رو ریست کنم!

آروشا چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 16:49

نورا جان ممنون که رمز جدیدت رو دادى وبالاخره تونستم عکسارو
ببینم . خیلى دختر ناز وماهى دارى خدا براتون حفظش کنه خیلى هم
باهوش بنظر میاد.
سالن پذیرایى با روکش مبلها و کفپوش خیلى تغییر کرده وگرمتر و زیباتر شده. از این همه شور وانرژى که براى زندگى دارى لذت میبرم.
انشأ الله که همیشه شاد و فعال باشى. اگر فرصت کردى عکسایى هم
از سفر بگذار.

خواهش میکنم گلم
ممنون. نظر لطفته
سلامت باشی
تو هم همینطور
چشم

حبیبه چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 15:54 http://habbebhe.blogfa.com

اینم سایت آوازک:http://avazak.ir/

ممنون دوست جونم

حبیبه چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 15:52 http://habbebhe.blogfa.com

سلووووووووووووووووووووووووووووووووم خوب معلومه چون برای وبش رمز گذاشته .تو هم میتونی برای وبت رمز بذاری
دیگه مجبور نیستی پستت هاتو رمز دارکنی به هرکی دوست
داشتی میتونی رمز ورودو بدی هرکسی هم نمیتونه
وبتو بازکنه مگه اینکه رمزو داشته باشه تازه دیگه مجبور نیستی وبت رو هم عوض کنی .اگه خواستی وبتو رمز
دار کنی میتونی از سایت آوازک کدشو برداری
بذاری وبت ورمز دلخواهتو بدی بهش .به همین
راحتی. رمزی کردی به منم رمز بدی ها .

سلام حبیبه جان
من تا حالا این مدلیش رو ندیده بودم. بدیش اینه که به هیچ عنوان صفحه ش بسته نمیشه! یعنی من مجبور شدم سیستمم رو ریست کنم!
ممنون از راهنماییت عزیزم
چشم حتما

جواد چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 15:36 http://rainbowlady blogsky com

س. نورا جون خوبی فداتشم ناخن های جدیدت مبارک باشه..نورای پرانرژی مثبت این عکست چیکار شد والا ماکه دیگه نمیدونیم از دست تو چیکار کنیم خداییش .........

سلام
ممنون
چشم واسه اونم یه فکر میکنم حتما

مصطفی چهارشنبه 20 فروردین 1393 ساعت 15:36

سلام خسته نباشی
مواظب خودتم باش خانوم

سلام. ممنون
چشم حتما. تو هم همینطور

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.